در پاسخ به سوال مهم «که چی؟»
پست اول: چرا اصلا از جایى که هستم باید حرکت کنم؟
در
شروع بحث باید به این نکته توجه کرد که انسان به حکم ساخت و قدر و
نیازش، ناگزیر از حرکت است. من در هر لحظه و در هر موقعیت با نیازها، و
هوسها و عشقهایی در وجودم مواجهم که مرا برای رسیدن به خواستههایی به
حرکت میاندازند. این خواستهها متعدد و متوعند؛ از خواستنیهای کوچکی چون
خوردن فلان غذا و خریدن مد جدید و جلوهگری تا بزرگتر و به دست آوردن مدرک
علمی، تصاحب یک شغل و منصب، کسب شهرت، وصال محبوب، و موفقیتهای مالی.
با
این توضیحات روشن میشود که مساله این نیست که چرا حرکت کنم؛ چراکه من
خواسته و ناخواسته مدام برای رسیدن به خواستههایم در حرکتم! سوال دقیقتر
این است که به کجا بروم؟ منی که ناگزیر از حرکتم، به دنبال چه باشم تا
بیشتر به دست آورم؟ خواستههاى من چه مبنایى براى انتخابشان باشد؟ براى
تأمین این مقصد و این خواستهها، چه نیازها و کمبودهایى دارم؟ منی که براى
رسیدن به یک شغل، یک منصب و یا حتى یک لیوان آب، بسیار میکوشم و حتی زد و
بند میکنم، آیا ضروریتر از اینها برایم وجود ندارد؟! آیا در همین سطح و
اندازه هستم؟!
این سؤالات را باید خودم، جواب بدهم؛ نه اینکه از
دهان دیگران بشنوم و به خودم تلقین و تحمیل کنم. پاسخ آنها در سطح دیگری و
براى خودشان است. من وقتی خودم احساس عطش کنم، دنبال آب میروم و در
برخورد با موانع عقبنشینی نمیکنم؛ ولی صرف اینکه دیگران بگویند: تشنگى،
طلب آب را در من ایجاد نمیکند و مرا به حرکت نمیاندازد؛ اگر هم بروم،
چون تقلیدی است در برخورد با اولین مانع برمیگردم.
البته در این
راه باید به این نکته توجه داشته باشم که این طور نیست فقط بشنوم و بعد هم
اگر شناختم و حرکت نکردم، مشکلى پیش نمیآید. کسی که به اندازه تمامى عمرش
آگاهى به دست آورده، ولى به اندازه یک لحظه هم گامى برنداشته، همین
آگاهىها، بار و زنجیرش میشود و او را را خُرد و خسته میکند. اینکه
میبینم با بارى از معلومات و مطالعات و آگاهیها، فرعونى شدهام و
آشکار و پنهان، دعواها دارم، به همین خاطر است که آگاهى یک عمر را به دوش
گرفتهام، ولى حرکت یک لحظه را هم نداشتهام؛ بارى که بازده نداشته باشد،
چه کمرها که نمیشکند!
در ادامه انشاءالله از عوامل ساخت و قدر و نیاز که سبب ضرورت یافتن بحث حرکت در ما شدهاند، گفتگو خواهیم کرد.
لطفا با ارائه نظراتتون، من رو در ضرورت انتشار این مجموعه، مصمم کنید.