دغدغه‌های من

می‌نویسم تا فرصتی باشد برای سر و سامان یافتن

دغدغه‌های من

می‌نویسم تا فرصتی باشد برای سر و سامان یافتن

دغدغه‌های من

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دغدغه ها» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

شروعی دوباره

مدت‌هاست که می‌گویند و می‌خواهند که بنویسم. نه در دفترچه‌های رنگارنگ و در خلوت و برای خود؛ که در فضای وب، کتاب و مقاله و برای مخاطب عام. ولی در این سال‌ها هربار که به نوشتن فکر کردم، چند مانع بزرگ منصرفم کردند ...

  • تجربه ناخوشایند چاپ مقالاتم در زمان تحصیل دکتری،
  • کمال‌گرایی و توامان اهمال‌کاری ناشی از آن،
  • ترس از قضاوت ناخوب دیگران بخاطر اشتباه ناشی از نقص دانش یا برداشتم از مبانی و اصولی که در موردشان حرف می‌زنم،
  • و در کنار همه این‌ها و شاید مهم‌تر از همه‌شان، این احساس که آنچه می‌خواهم بگویم یا بنویسم حتما به هزار شکل بهتر و کامل‌تر قبلا توسط دیگرانی گفته و یا نوشته شده است.

اینکه همه این موانع، ریشه در چه اتفاقات و احساساتی در گذشته و حال من دارند را می‌توان ساعت‌ها در موردش فلسفه‌بافی کرد؛ ولی بحث الان، اینکه چطور شد که اینطوری شد، نیست. بارها در سال‌های گذشته تصمیم گرفتم که خودم را از این مانع نامرئی خودخواسته خلاص کنم... بحثم سر این است که پس کی زمانش فرا می‌رسد؟ چرا شروع نمی‌کنم و هربار هزار کار و گرفتاری و اولویت‌ را بهانه می‌کنم که مواجه نشوم با فرصت نوشتن... به نظرم بحث از اینکه چرا این کار را نمی‌کنم، فایده‌ای ندارد و در راستای همان انفعال قبلی قدم برداشتن است. پس به این فکر می‌کنم که چرا بهتر است بنویسم؛ علی‌رغم همه احساس ناخوشایندی که در گذشته و حال به این کار داشته و دارم.

می‌خواهم بنویسم چون ...

  • بر اساس آنچه که در این سال‌ها خوانده، شنیده و تجربه کرده‌ام، انسان موفق و با عزت‌نفس،‌ از اینکه اشتباه کند نمی‌ترسد و هنگامی که خیرخواهانه و بالغانه در مسیر رشد خود و دیگران تلاش می‌کند از قضاوت دیگران باکی ندارد.
  • حرف‌هایی دارم که بر خلاف تصور قبلی‌ خودم، به نظر می‌رسد که کمتر در موردشان نوشته و یا گفته شده باشد. بر اساس بازخوردهای خوبی که در همه این‌ سال‌ها، در سخنرانی‌ها، کارگاه‌ها، کلاس‌های درس و جلسات مشاوره‌ام دریافت کرده‌ام، این حرف‌ها می‌توانند برای عده‌ای راهنما و راه‌گشا باشند.
  • در همه این ‌سال‌ها سعی کرده‌ام با روبرو شدن با ترس‌ها و خروج از منطقه امن خود، رشد کنم و به فردی زیباتر و قدرت‌مندتر تبدیل شوم. ترس‌هایی مثل رانندگی، غوطه‌ور شدن در آب، به تنهایی زندگی کردن، در تهران کار کردن، تغییر پوشش از چادر به عبا، تدریس و بر روی سکوی کلاس حاضر شدن و خود را در معرض قضاوت قرار دادن، جلوی دوربین رفتن و ضبط ویدئو از چهره، صدا و صحبت‌هایم، ارتباط دوستانه و با حفظ حدود با همکاران و آشنایان مرد، مطرح کردن خود برای گرفتن پروژه‌ها و ادعای توانایی در کاری که هنوز از نظر نگاه کمال‌گرای خود در آن به اندازه کافی مسلط نیستم، معاشرت و مراوده با افرادی که می‌دانم عمیقا از حضور من خوشحال نیستند با حداقل برانگیختگی احساسات ناخوشایند در خود و آنها، شکست عاطفی و برچسب آن بر روی کل زندگی خودم و خونواده‌ام، احساس ناخوشایند به زبان انگلیسی و ضعف و نگرانی در کارهایی که با آن سروکار داشت، نگرانی از مواجهه با محرک‌های میسوفونیا در محیط کار و سفر و معاشرت با دیگران، نگرانی همیشگی و وسواس در تصمیم‌گیری‌ها که نکند بهترین انتخاب را نداشته باشم و بعدا پشیمان شوم، نکند انتخابم شرمندگی برای خودم به همراه داشته باشه یا فرصت را از دست بدهم و حسرت بخورم و یا با انتخابم، خود را در شرایطی گیر بیاندازم که مجبور شوم تاوان پس دهم... نگرانی از دست دادن محبوب‌های مادی و آنچه در زندگی‌ام به آنها دل‌بسته‌ام...
  • نوشتن چون با ذهن‌آگاهی همراه می‌شود (مثل شنیدن سکوت و صداهای محو دوردست و احساس خنکای نسیم و ادراک احساسات خویش و تماشای خود از بیرون)، بسیار زیباست و سبب درک و احساس عمیق‌تر و واقعی‌تر خودم، دنیای اطرافم و جهان پیش‌رویم می‌شود و این‌ها همه برای من یعنی احساس شادی، آرامش و رضایت بیشتر و عمیق‌تر...

می‌فهمم که در این میان، جمله‌هایم، ناخودآگاه، ممکن است سخت و بی‌سروته شوند و می‌دانم که همه این‌ها می‌توانند تلاش‌های ذهن کمال‌گرای مریم برای پیدا شدن بهانه‌‌ای برای ننوشتن باشند. پس اهمیتی نمی‌دهم. مهم عزمی است که جزم شده برای تغییر و مواجهه‌ای دیگر. برای قدم بزرگ دیگری و برای مواجهه با اضطراب‌هایی جدید و تمام آنچه در پی آن رخ می‌دهد و در نهایت لبخند و رضایت ناشی از مشاهده نتیجه... :)

محبوب من

تو که مرا این‌گونه آفریده‌ای: سرشار از عشق و شور زندگی،‌ باهوش و علاقه‌مند به یادگیری، و پر از تمنای رشد کردن و رشد دادن... کمکم کن که از ظرفیت و امکاناتی که به من بخشیده‌ای در جهتی که خودت می‌پسندی و برای من خواسته‌ای استفاده کنم. دلم را قرص کن که وسوسه‌های درونی و بیرونی مانع گسترش خیری که می‌توانم واسطه‌ تو در آن باشم،‌نشود. فکر نمی‌کنم که کسی هستم و از خود چیزی دارم قابل ستایش دیگران. ولی تو می‌دانی که آرزو دارم از امکانی که تو در اختیارم قرار دادی، برای کمک به خلقی که خودت آفریدی و دغدغه راه‌یابی و حال خوب و هدایتشان را داری،‌ بهترین استفاده را ببرم. و خوب می‌دانم که این جز به خواست و مهربانی و همراهی تو اتفاق نمی‌افتد ...

وقت نماز شب بنده‌های مومن‌ توست! می‌شود این نوشته را به عنوان رازونیاز شبانه‌ مریم با خودت بپذیری؟ :)

  • ۱
  • ۰

دوستی در دیدگاه‌ها، سوال خوبی پرسیده بود. فکر کردم شاید اگر پاسخ را مفصل و در قالب یک پست بنویسم، مفیدتر باشد.
پرسیده بودند که می‌گویی دغدغه رشد خودت و جامعه را داری. چگونه کارهایی که انجام می‌دهی، در جهت تامین این هدف تعریف می‌شوند؟ (پاسخم نیاز به ذکر مقدماتی دارد که اگر طولانی‌ست، بر من ببخشید.)

باید بگویم داستان از آنجا آغاز شد که پس از مطالعه و اندیشه بسیار باور کردم که هدف از زندگی، رشد ما انسان‌ها است. پس از این بود که همراه با مطالعه کتاب‌های استاد صفایی حائری، گوش دادن به صوت کلاس‌های شرح کتب، تفکر در آنها و انجام مباحثات مفصل، پیاده‌سازی آنچه می‌فهمیدم را آغاز کردم.

با مطالعه کتاب «رشد» استاد، دریافتم رشد من به رشد جامعه‌ گره خورده و نمی‌توانم با عزلت گزیدن، به طی مسیر دلخوش باشم. فهمیدم در این مسیر تازه، اولین گام دست یافتن به درک جامع و دقیقی از جامعه‌ است که جز با شناخت شرایط فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اعتقادی و ... میسر نمی‌شود. البته در عصر ارتباطات که مرزها از معنی تهی شده‌اند، این شناخت‌ها به دیوارهای جامعه‌ محدود نخواهند شد. پس برای درک مسائل سیاسی کشورم، به ناچار باید از قواعد بازی عرصه بزرگ‌تری که که این سیاست در تعاملات با آن معنا می‌یابد، سر در ‌بیاورم. باز هم برای درک بهتر سیاست، و حتی شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ام، می‌بایست تاریخ بدانم؛ نه فقط تاریخ کشورم که بدون شناخت تاریخ جهان، حاصل جز دیدی ناقص و مبهم نخواهد بود. علاوه بر این، باید بزرگان گذشته و امروز کشورم و جهان را بشناسم و از آنچه که منجر به شهرت آنها شده، فهم کاملی به دست بیاورم. چراکه این‌ها، همه، در شکل‌گیری آنچه که امروز به عنوان شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ... می‌شناسم، تاثیرگذار بوده‌اند.

پس از اقدام‌ها برای رشد شخصی، و حصول شناختی اولیه از شرایط، و همراه با تلاش برای شناخت بیش‌تر و دقیق‌تر، زمان اقدام برای کمک به رشد جامعه فرا می‌رسد. وقتی مطالعات از یک‌سو به درک وضع موجود و از سوی دیگر به درک وضع مطلوب منجر شد، و حتی بیشتر، که راه اقدام دینی را برای حرکت از وضع موجود به مطلوب مشخص کرد، دیگر نکته مبهمی نیست که کار را به تاخیر بیاندازد.

در این مرحله منی که نقش‌های مختلفی را به عنوان یک زن، همسر، مادر، فرزند، خواهر، دوست، همکلاسی، دانشجو، معلم، مشاور، پژوهشگر و ... ایفا می‌کنم، کافی ست در محدوده نقش‌های خودم به آنچه باور کرده‌ام عمل کنم.
در کلاس درس، به بیان تئوری‌ها اکتفا نکنم و از نمونه‌های واقعی مثال بیاورم و بکوشم دانشجوهایم دیدی واقعی از مسایل و مشکلات جامعه پیدا کنند و به آنها بیاموزم که در لابلای خطوط درس باید به دنبال راه‌حلها بود. با رفتارم در کلاس درس، در چشمشان نمونه رفتار متعهدانه و دلسوزانه باشم و هر آنچه که در توان دارم برای کمک به رشد آینده‌سازان کشورم به کار گیرم.
در خانه، به پخت‌وپز و خانه‌داری ناآگاهانه اکتفا نکنم و با دقت و تدبیر در آنچه مهیا می‌کنم، از امکانات مادی تا شرایط روانی، علاوه بر مادر و همسری خوب، معلم و الگویی نمونه برای همسر و فرزندانم باشم. منی که با مطالعه و تفکر دریافتم که نه توصیه‌ها، که رفتار واقعی من است که شخصیت فرزندم را شکل می‌دهد، سعی می‌کنم هرآنچه را که فرا گرفته‌ام در عمل به کار بندم... البته در این مسیر همواره برای جبران اشتباهات و جهالت‌هایی که نه به علت کم‌کاری من، که ناشی از محدودیت انسان بودن است، هر لحظه از پروردگارم کمک می‌خواهم.


با این مقدمه، جایگاه فعالیت‌های مختلف من مشخص می‌شوند؛ زمانی که کتابی مطالعه می‌کنم، گاهی به دنبال تکمیل پازل شناخت خودم یا جامعه‌ام هستم، گاهی به دنبال درک بهتر وضعیت مطلوب، و گاهی فهمیدن اقدام‌های مناسب برای حرکت از آن به این... وقتی همین مطالعات را می‌نویسم، هدفم نظم گرفتن یافته‌هاست و البته در کنار آن به استفاده همراهانم در مسیر رشد جامعه می‌اندیشم و نیز به روشن‌گری برای آنها که هنوز هدف یا مسیر را نیافته‌اند. گاهی هم نوشتن، اگر هم‌راه دلسوزی دیدگاهش را بیان کند، بازاندیشی و اصلاح یافته‌ها را در پی خواهد داشت. وقتی یافته‌های مطالعاتم را در کلاس درس یا در پژوهش‌ها، با نظریه‌ها به هم می‌آمیزم، طرح کلی آموخته‌هایم را با ارتباط دادن مطالب انسجام می‎بخشم و مطالب پراکنده را نظم می‌دهم. در کنار اینها علتی می‌شوم که دانشجویان و همکارانم از روبرو شدن با دوگانگی تئوری-واقعیت و عدم درک کاربردی مطالب نجات یابند و شیرینی فهمیدن آنها را در ادامه مسیر مصمم‌تر کند...