دوستی در دیدگاهها، سوال خوبی پرسیده بود. فکر کردم شاید اگر پاسخ را مفصل و در قالب یک پست بنویسم، مفیدتر باشد.
پرسیده بودند که میگویی دغدغه رشد خودت و جامعه را داری. چگونه کارهایی که انجام میدهی، در جهت تامین این هدف تعریف میشوند؟ (پاسخم نیاز به ذکر مقدماتی دارد که اگر طولانیست، بر من ببخشید.)
باید بگویم داستان از آنجا آغاز شد که پس از مطالعه و اندیشه بسیار باور کردم که هدف از زندگی، رشد ما انسانها است. پس از این بود که همراه با مطالعه کتابهای استاد صفایی حائری، گوش دادن به صوت کلاسهای شرح کتب، تفکر در آنها و انجام مباحثات مفصل، پیادهسازی آنچه میفهمیدم را آغاز کردم.
با مطالعه کتاب «رشد» استاد، دریافتم رشد من به رشد جامعه گره خورده و نمیتوانم با عزلت گزیدن، به طی مسیر دلخوش باشم. فهمیدم در این مسیر تازه، اولین گام دست یافتن به درک جامع و دقیقی از جامعه است که جز با شناخت شرایط فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اعتقادی و ... میسر نمیشود. البته در عصر ارتباطات که مرزها از معنی تهی شدهاند، این شناختها به دیوارهای جامعه محدود نخواهند شد. پس برای درک مسائل سیاسی کشورم، به ناچار باید از قواعد بازی عرصه بزرگتری که که این سیاست در تعاملات با آن معنا مییابد، سر در بیاورم. باز هم برای درک بهتر سیاست، و حتی شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعهام، میبایست تاریخ بدانم؛ نه فقط تاریخ کشورم که بدون شناخت تاریخ جهان، حاصل جز دیدی ناقص و مبهم نخواهد بود. علاوه بر این، باید بزرگان گذشته و امروز کشورم و جهان را بشناسم و از آنچه که منجر به شهرت آنها شده، فهم کاملی به دست بیاورم. چراکه اینها، همه، در شکلگیری آنچه که امروز به عنوان شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ... میشناسم، تاثیرگذار بودهاند.
پس از اقدامها برای رشد شخصی، و حصول شناختی اولیه از شرایط، و همراه با تلاش برای شناخت بیشتر و دقیقتر، زمان اقدام برای کمک به رشد جامعه فرا میرسد. وقتی مطالعات از یکسو به درک وضع موجود و از سوی دیگر به درک وضع مطلوب منجر شد، و حتی بیشتر، که راه اقدام دینی را برای حرکت از وضع موجود به مطلوب مشخص کرد، دیگر نکته مبهمی نیست که کار را به تاخیر بیاندازد.
در این مرحله منی که نقشهای مختلفی را به عنوان یک زن، همسر، مادر، فرزند، خواهر، دوست، همکلاسی، دانشجو، معلم، مشاور، پژوهشگر و ... ایفا میکنم، کافی ست در محدوده نقشهای خودم به آنچه باور کردهام عمل کنم.
در کلاس درس، به بیان تئوریها اکتفا نکنم و از نمونههای واقعی مثال بیاورم و بکوشم دانشجوهایم دیدی واقعی از مسایل و مشکلات جامعه پیدا کنند و به آنها بیاموزم که در لابلای خطوط درس باید به دنبال راهحلها بود. با رفتارم در کلاس درس، در چشمشان نمونه رفتار متعهدانه و دلسوزانه باشم و هر آنچه که در توان دارم برای کمک به رشد آیندهسازان کشورم به کار گیرم.
در خانه، به پختوپز و خانهداری ناآگاهانه اکتفا نکنم و با دقت و تدبیر در آنچه مهیا میکنم، از امکانات مادی تا شرایط روانی، علاوه بر مادر و همسری خوب، معلم و الگویی نمونه برای همسر و فرزندانم باشم. منی که با مطالعه و تفکر دریافتم که نه توصیهها، که رفتار واقعی من است که شخصیت فرزندم را شکل میدهد، سعی میکنم هرآنچه را که فرا گرفتهام در عمل به کار بندم... البته در این مسیر همواره برای جبران اشتباهات و جهالتهایی که نه به علت کمکاری من، که ناشی از محدودیت انسان بودن است، هر لحظه از پروردگارم کمک میخواهم.
با این مقدمه، جایگاه فعالیتهای مختلف من مشخص میشوند؛ زمانی که کتابی مطالعه میکنم، گاهی به دنبال تکمیل پازل شناخت خودم یا جامعهام هستم، گاهی به دنبال درک بهتر وضعیت مطلوب، و گاهی فهمیدن اقدامهای مناسب برای حرکت از آن به این... وقتی همین مطالعات را مینویسم، هدفم نظم گرفتن یافتههاست و البته در کنار آن به استفاده همراهانم در مسیر رشد جامعه میاندیشم و نیز به روشنگری برای آنها که هنوز هدف یا مسیر را نیافتهاند. گاهی هم نوشتن، اگر همراه دلسوزی دیدگاهش را بیان کند، بازاندیشی و اصلاح یافتهها را در پی خواهد داشت. وقتی یافتههای مطالعاتم را در کلاس درس یا در پژوهشها، با نظریهها به هم میآمیزم، طرح کلی آموختههایم را با ارتباط دادن مطالب انسجام میبخشم و مطالب پراکنده را نظم میدهم. در کنار اینها علتی میشوم که دانشجویان و همکارانم از روبرو شدن با دوگانگی تئوری-واقعیت و عدم درک کاربردی مطالب نجات یابند و شیرینی فهمیدن آنها را در ادامه مسیر مصممتر کند...